ساقیا چون جام جمشیدی پر از می میکنی


گرنه این دم فکر برگی میکنی کی میکنی

من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم


بند بندم گر به تیغ قهر چون نی میکنی

آنچه در دل بردن از لطف دمادم می کنند


این فسون سازان تو از جور پیاپی می کنی

سر به صحرا می دهی ای قبلهٔ لیلی و شان


هرکه را مجنون صفت آواره از حی میکنی

ساقیا طی کن بساط غم در آن بحر نشاط


کز نم فیضش گذار از حاتم طی میکنی

محمل لیلی به سرعت می بری ای ساربان


گر بدانی حال مجنون ناقه را پی میکنی

محتشم از ضعف چون گیتی چنانی این زمان


جای آن دارد اگر جا در دل و پی میکنی